درد نا پیدا
صابر صابر

 

درد نا پیدا که‌ نا پیدا دوایم ساختند

زیر پای خلق بودم زیر پایم ساختند

انطفای سوزشم بر آب نتواند خموش

چون سمندر گلخن عشق تو جایم ساختند

رشته‌ء قسمت مگر کوتاه‌ شد گندم دمید

تا ز عشرت خانه‌ء سرمد جدایم ساختند

وصل وهجران عضو عضوم را فشارد هر زمان

دانه‌ در بین دو سنگ آسیایم ساختند

زهره‌ء نازیدن ومیدان تازیدن کجاست

شاهراه‌ زندگانی تنگنایم ساختند

ذره‌ دور از آفتابش راه‌ بی رهبر عدم

خود کرم فرموده‌ بر مهرش فدایم ساختند

مرهم دیدار او (صابر) بداغش بس ولی

بی دوا بودم که‌ درد بی دوایم ساختند


March 1st, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان